«نادر ابراهیمی»
… و زمان مرد دیگری آغاز کرده بود.
مردی که خود پله پله، گامبهگام، این راه سخت طولانی را پیموده و خود رسیده بود، نه آنکه رسانده باشندش. او، با اعتقادی راسخ به اینکه نوشتن موجب نزدیکی ما به هم میشود و ارتباطی میانمان به وجود میآورد که در شکل یافتن زندگی آیندهی ما موثر است خود را زبان گویای گروههای بزرگی از این ملت ساخت؛ پس عاقبت، ساختن یک زندگی شخصی _ یا به بیان خودش _ احمقانه را به ناکسانی بخشید که درپی آن هستند و خود لذت مشقت با مردمان زیستن و برای ایشان زیستن را، برگزید.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
نادر ابراهیمی در چهاردهم فروردینماه سال ١٣١۵ در تهران بهدنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در این شهر گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکدهی حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی به درجهی لیسانس رسید.
از ١٣ سالگی به یک سازمان سیاسی پیوست که بارها دستگیری، بازجویی و زندان رفتن را برایش درپی داشت.
ارایهی فهرست کاملی از شغلهای ابراهیمی، کار دشواری است. او خود در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» ضمن شرح وقایع زندگی، به فعالیتهای گوناگون خود نیز پرداخته است؛ کمککارگری تعمیرگاه سیار در ترکمنصحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحهبندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهی فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایرانشناسی عملی و چاپ مقالههای ایرانشناختی، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتابهای کودکان، مدیریت یک کتابفروشی، خطاطی، نقاشی و نقاشی روی روسری و لباس، تدریس در دانشگاهها و …
در تمام سالهای پرکار و بیکار یا وقتهایی که در زندان بهسر میبرد، نوشتن را که از ١۶ سالگی آغاز کرده بود، کنار نگذاشت. در سال ١٣۴٢ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانهیی برای شب»بهچاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ١٣۸٠ علاوه بر صدها مقالهی تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شده است که دربرگیرندهی داستان بلند (رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینههای گوناگون است. ضمن آنکه چند اثرش به زبانهای مختلف دنیا برگردانده شده است.
نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعهی تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگها و ترانههایی برای آنها ساخته است. او همچنین توانسته است نخستین موسسهی غیرانتفاعی ـ غیردولتی ایرانشناسی را تاسیس کند که هزینه و زحمتهای فراوانی برای سفر، تهیهی فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آنها صرف کرد؛ ولی چنانکه باید، شناخته و بهکار گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.
او فعالیت حرفهیی خود را در زمینهی ادبیات کودکان، با تاسیس «موسسهی همگام با کودکان و نوجوانان» ـ با همکاری همسرش ـ در آن موسسه متمرکز کرد. این موسسه، بهمنظور مطالعه در زمینهی مسایل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطهی نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دربارهی خلقوخو، رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوههای یادگیری آنان دنبال کرد. «همگام» عنوان ناشر برگزیدهی آسیا و ناشر برگزیدهی نخست جهان را از جشنوارههای آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد.
ابراهیمی در زمینهی ادبیات کودکان، جایزهی نخست براتیلاوا، جایزهی نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزهی کتاب برگزیدهی سال ایران و چندین جایزهی دیگر را هم دریافت کرده است. او همچنین عنوان نویسندهی برگزیدهی ادبیات داستانی ٢٠ سال بعد از انقلاب را بهخاطر داستان بلند و هفتجلدی «آتش بدون دود» بهدست آورده است.
ابراهیمی خود را ملزم به نوشتن میدید؛ چنانکه در جایی میگوید: «از نوشتن هدفی دارم که آن هدف را همهگاه در تعریف نوشتههای خود وارد کردهام و به همین دلیل، چهبسا ممکن است که به اعتقاد عدهای سقوط کرده باشم.»
پس هدف او، همان چشمهای است که نوشتههایش از آن سیراب میشود و این نوشیدنی حیاتبخش، او را همواره زندهتر ساخته و پیش میبرد تا در کنار چند ده پیشه تجربهی کارهای گوناگون نوشتن برایش اصلیترین فعالیت محسوب گردد.
او به راه خویش میرفت؛ اگر از راههای شناخته نشده، نشد، از راه هایی تازه، به سوی مقصد خود میشتافت. او، هم به راه و هم به دستاوردهای هر پویایی میاندیشد و مینویسد:
«این کوتاهی و بلندی راه نیست که مسالهی ماست. مساله، آن چیزی است که ما، در امتداد این راه، برای دیگران که ناگزیر از پی ما میآیند، باقی گذاریم تا که طی کردنش را مختصری مطبوع، گوارا، شیرین و لذت بخش کند.»
با همین اندیشه و بینش، امیدوار و واقعنگر، طرحهایی از زندگی ترسیم میکند و نماهایی از مناظر آن را مینمایاند که مخاطب فریب نباشد. گنجنامه مینگارد، اما فقط تعداد خمهای نهفته در گنج و مقدار و مشخصات گوهرهای درون خم را نمینویسد که مخاطب، ناآگاه از خطرها، گنج را در چنگ خویش پندارد و خویش را به مهلکه اندازد؛ او ویژگی هر راه مینمایاند، سرما، گرما، توفان و بوران را توصیف میکند و راههای مقابله را هم میشمارد؛ مارها و اژدرها را میشناسد و سرکوب کردنشان را یاد میدهد؛ دیوها را از یاد نمیبرد و نشان دادن جای شیشهی عمر آنها را. پسازآن این تاکید تلویحی را دارد که: «رهنورد! گنج نیست مگر خطری که میکنی تا با دشواریها درآویزی و به سوی هدف گام برداری. در چنین عرصهای، شکست هم خود چیرگی است؛ وگرنه، بادآوردهی گنج نیست، مگر نگونبختی و درد و رنج؛ و خوشبختی فردی، به تعبیری در انتظار بدبختی نشستن است.»
او، گاه در نوشتههایش، فروتنی و افتادگی را درویشی دروغین میشمارد؛ اما بنابر واقعبینی و آراستگی اش به سرمایهی امید، با تواضع بسیار و بیهیچ قید و پروایی، مینویسد: « وظیفهی من و تو این نیست که همه چیز را تغییر بدهیم و درست کنیم. وظیفهی من و تو، اعتقاد راسخ ضربهناپذیر به این مهم است که همه چیز، بدون تردید، قابل تغییر است و از نو ساختن؛ ما باید انکار را رد کنیم، نه رسیدن را تعهد.»
نادر ابراهیمی در زندگی پرفرازونشیب خود، جایگاه خاصی برای ورزش نیز نگاه داشته بود. او رشتههای مختلف ورزشی را تجربه کرده و یکی از قدیمترین گروههای کوهنوردی بهنام « اَبَرمرد » را بنیان نهاده و در توسعهی کوهنوردی و اخلاق کوهنوردی، تاثیرگذار بوده است.
سرانجام نادر ابراهیمی در سن ۷۲ سالگی پس از چندین سال دستوپنجه نرمکردن با بیماری بعد از ظهر پنجشنبه ۱۶خرداد ۱۳۸۷ درگذشت .
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»