گزارش / رادیو کوچه
محمد مصطفایی وکیل پیشین ریحانه جباری
روز گذشته آقای حسن تردست که چند ماه پیش قاضی شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان بوده و حکم محکومیت ریحانه جباری در اصل توسط ایشان صادر شد مطالبی که در مصاحبه با روزنامه قانون بیان کردند که ضروری دانستم به دلیل اینکه در قسمتهایی مخاطب ایشان بنده بودهام به این مصاحبه پاسخ دهم و درخواست میکنم نوشته فوق را منتشر فرمایید.
ترجیح میدهم که با آخرین پاسخ ایشان که موضوع پرونده بهنود شجاعی را مطرح کردند شروع کنم چرا که در این پرونده نیز وکیل بهنود شجاعی بنده بودهام.
ایشان در پاسخ به این سوال که شما موافق تلاش برای جلب رضایت اولیای دم هستید؟ بیان داشتند:
توصیه میکنم این سیاهکاران سیاستکار سرنوشت اینگونه محکومان را با تبلیغات رسانهای و گزافهگوییهایی برای نمایاندن خود و چهرهسازی مجازی به نتیجه تلخ اجرای قانون و گرفتن فرصت رضایت اولیای دم دچار نکنند. از تجارب تلخ گذشته مانند پرونده مرحوم بهنود شجاعی که مداخلات علنی و رسانهای کردن موضوع باعث انفعال اولیای دم شد و نامبرده را از امکان گرفتن رضایت اولیای دم محروم ساخت، عبرت گیرند.
هیچگاه عامل اصلی اعدام بهنود شجاعی را فراموش نمیکنم. با یقین و استدلال میگویم که آقای حسن تردست عامل اصلی اعدام بهنود شجاعی بودهاند. در رابطه با پرونده بهنود شجاعی دهها نفر از هنرمندان خواستار رضایت اولیای دم شدند و در نهایت با تلاهای بسیار توانستند رضایت اولیای دم را جلب کنند. اولیای دم به صورت شفایی در حضور ستارگان سینمایی چون عزت الله انتظامی و پرویز پرستویی اعلام کردند که از قصاص بهنود شجاعی گذشت کردهاند.
پس از چند روز سه نفر از هنرمندان برای اینکه دیه مقتول را جمع کنند، حساب بانکی افتتاح نموده و اعلام عمومی نمودند تا دیگران به بهنود کمک کنند. اما بازپرس شاملو همانی که کیفرخواست و قرارمجرمیت ریحانه را صادر کرد پروندهای تحت عنوان کلاهبرداری علیه آقایان عزتاله انتظامی و پرستویی تشکیل داد و آنها را به دادسرا احضار و تهدید به جلب کرد. در آن زمان قاضی عصمتاله جباری همانی که شهلا جاهد را اعدام کرد، مسول اجرای احکام اعدام بود. لایحهای نوشتم و تقدیم قاضی جباری کردم و ایشان با دیدن لایحه عصبانی شدند. تلفن را برداشتند با قاضی تردست صحبت کردند. همان روز پرونده بهنود شجاعی را زیر بغل گذاشتند و نزد آقای تردست رفتند. بنده خود را در آن روز به شعبه رساندم. قاضی تردست با چهار قاضی دیگر در حال استراحت و نوشیدن چای با قاضی اجرای احکام بودند. منتظر ماندم و دیدم که قاضی بیرون آمد و گفت فردا برای نتیجه دادگاه به اجرای احکام بیایم. فردای آن روز در اجرای احکام پرونده را برای مطالعه گرفتم و دیدم که قاضی تردست درخواست قانونی من را رد کرده است و گفته که این رضایت چون شفاهی است، درست نیست و بهنود را اعدامش کنید. در صورتی که ایشان میتوانستند بهنود را از مرگ نجات دهند. چند نفر از فقها استفتا داده بودند که گذشت شفاهی در قصاص قابل قبول است و این گذشت قابل عدول نیست. بعد از چند روز بهنود شجاعی در کمال ناباوری اعدام شد. حال بهنود نیست اما خدا را شکر میکنم که قاضی تردست دیگر قضاوت نمیکنند. هر چند میدانم که ایشان امروز بر روی گنج بزرگی به نام دادگاه کیفری استان نشسته و از قبول وکالت امرار معاش خوبی میکنند. موضوع بهنود را گفتم تا بدانید روش قضات ما بر قضاوتشان چطور میتواند باشد.
و اما مطالبی در مورد اظهارات قاضی تردست:
ایشان در مورد حکمی که صادر شده است چنین گفتند:
چه چیزی ممکن است نظر بنده را در مورد پروندهای که با کمال حوصله، تامل و تعمق و در یک دادرسی عادلانه با رعایت تشریفات کامل آیین دادرسی کیفری توسط پنج قاضی رسیدگی شده و از ناحیه چند مرجع عالی قضایی اعم از دیوانعالی کشور و مراجع نظارتی تشیید شده است، تغییر دهد؟!
ایشان درست گفتهاند، قاضی تردست برای محکوم نمودن ریحانه به قصاص از هیچ تلاشی دریغ نکردند، همانطور که برای اعلام بهنود شجاعی موفق بودهاند و از هیچ تلاشی برای اعدام وی دریغ نورزیدند. ایشان با کمال حوصله، تامل و تعمق اما نه در یک دادرسی عالانه هر آنچه که به زیان ریحانه بود را جمع آوری و مورد ارزیابی قرار دادند ولی دلایلی که به نفع ریحانه بود را کنار گذاشتند و اهمیتی به اظهارات ریحانه نکردند. به خانوادهاش تهمت زدند و وی و خانوادهاش را فردی فاسد معرفی کردند، همانطور که در مصاحبه چنین کردند. اخلاق قضاوت حکم میکند که قاضی میبایست بیطرف باشد.
دلایل له و علیه متهم و شاکی را جمعآوری کند از انتقامجویی و رفتار سلیقهای دوری گزیند. اما ایشان در این پرونده در جایی که به ضرر ریحانه بود تا توانستند سفسطه کردند اما در جایی که به نفع ریحانه بود سهل و راحت گذر کردند. به عنوان مثال در رابطه با کاندوم و شربت بیهوشی در حکمشان نوشتند که توقف مقتول جلوی داروخانه و خرید کاندوم و وارد شدن به منزل مجتمع مسکونی و کشف کاندوم روی میز پذیرایی که جلوی چشم متهمه بوده است و نیز وجود دو لیوان نوشیدنی و دو عدد ساندیس همگی حکایت از یک ارتباط روان و ساده بک زن و مرد است (بند بیست صفحه ۲۳ دادنامه). و اینکه هیچ کوششی برای کشف حقیقت نکردند. حقیقت را در ریحانه جستجو کرده بودند در حالی که حقیقت نزد مقتول بود. نه شاملو و نه تردست هیچکدام به خود زحمت ندادند و نخواستند که پرینت تلفن و پیامهای مقتول از مخابرات گرفته شود چرا که به دنبال حقیقت نبودند. اگر پرینت تلفنهای مقتول اخذ میگردید، مطمنن قاتل اصلی نیز شناسایی میشد. ایشان میگویند شیخی وجود خارجی نداشته است در حالی که حتا شیخی در بازجوییها هم شرکت داشته است اما از چنان قدرتی برخوردار بوده است که هیچ کدام از آنها جرات مواجهه با وی را نداشتهاند. از طرفی در پرونده برای شیخی پرونده مفتوح بوده است و بعد که تردست ایراد گرفتند، قرار منع تعقیب برای شیخی صادر شد.
آقای تردست میگویند:
صادقانه متذکر میشوم چون در این پرونده ادعا شده بود مقتول وابسته وزارت اطلاعات است و محتمل بود تحقیقات ابتدایی در دادسرا به لحاظ اثرگذاری نهاد امنیتی از مسیر قانونی خارج و حقوق قانونی متهمه رعایت نشده باشد، لذا حقیر طبق رویه خدمتی (از ابتدای شروع خدمت قضایی از زمان دادیاری) بیش از حد معمول و متعارف به این پرونده حساسیت نشان دادم و در جلسات دادرسی مانند یک رسیدگی ابتدایی مانند بازپرس تحقیق سوال و جواب کردم.
پاسخ میدهم:
آقای تردست شما نمیبایست از ریحانه در این زمان پرسش و پاسخ میکردید، شما میبایست مامورین وزارت اطلاعات را که در جلسات بازپرسی حاضر شده بودند را به محکمه میکشاندید. شما میبایست کسانی که ریحانه را به انفرادی انداخته بودند و از وی اقرار گرفته بودند را به محکمه میکشاندید. شما میبایست حقیقت را در مقتول میگشتید نه در ریحانه.
آقای تردست شما کاملن در اشتباه بودید. ریحانه جوان ۱۹ ساله خامی بود که نقش دختر شما را داشت و به شما برای اجرای عدالت پناه آورده بود اما شما با حوصله و تامل او را محکوم به اعدام کردید. قاتل و مسببین قتل را رها کردید و از ریحانه سوال و جواب کردید.
شما به عنوان یک قاضی عالی رتبه مکلف بودید که حقیقت را بیابید نه اینکه از ریحانه بازجویی کنید. بارها در جلسات دادگاه به شما گفتم که حقیقت در نزد ریحانه نیست. گوش نکردید و بر اساس حرفهای بچگانه او که بسیاری از آنها بر اثر شکنجه گرفته شده بود، وی را با حوصله به اعدام محکوم کردید.
شما در مصاحبه خود گفتهاید:
بنده شخصن در تمامی احکام صادره قصاص، با آموزههای اسلامی آرزومندم که در مرحله اجرا با توجیه عاقلانه و عادلانه و با عاطفه اولیای دم نسبت به جلب رضایت ایشان اقدام و قصاص منتفی شود و در هر مورد که پرونده منجر به رضایت شده است، شاکر خداوند رحمان شدهام. لیکن با کمال تاسف طبق تجارب پروندههای مشابه، مداخله و جوسازی سیاسی یک عده حقوقدان سیاسیکار و خارجنشین و داخل کشور که به فکر چهرهسازی به قصد مخالفت سیاسی با نظام حکومتی این کشور و زیر سوال بردن مطلق دستگاه قضایی هستند، همیشه کسب رضایت از شکات سخت و ناممکن شده است. این افراد با سوءاستفاده از شبکههای گسترده اجتماعی و رسانهای متوسل به دروغ و قلب واقعیت شده و با زدن تهمت به مقتول موجب کدورت بیش از پیش اولیای دم شده و امکان جلب رضایت ایشان را از بین میبرند.
پاسخ میدهم:
۱. دروغ میگویید. در پرونده بهنود شجاعی رضایت گرفته شد اما شما وی درخواست توقف حکم بنده را رد کردید و اعدام را ترجیح دادید. شما قلمتان برای محکوم کردن افراد بسیار تیز و توجیه کنند بود. شبها تا صبح بیداری میکشیدید تا اعدام فردی را توجیه کنید و با حوصله و تامل این کار را میکردید، شما صدها نفر را به این شیوه اعدام کردهاید.
۲. در جایی که رسانههای داخلی سانسور شده و توان رساندن صدای وکیل را به گوش وجدان عمومی نمیدادند بنده مجبور بودهام که به رسانههای خارجی پناه ببرم. حال که این جملات را مینویسم مطمن هستم که رسانههای داخلی صحبتهای من را منعکس نمیکنند در حالی که طبق قانون مطبوعات مکلف به انتشار پاسخ بنده هستند. بنده به هیچ عنوان نیازی به پناهندگی، پول و مال دنیا را نداشتم. سفرهای خارجیام را میرفتم، خانهام را داشتم و بهترین ماشین زیر پایم بود. از همه اینها به خصوص از همه عزیزانم که در راس آنها مادرم است گذشت کردم و خطر را به جان خریدم تا موکلین بیگناهم از مرگ نجات دهم و با همین روش ۵۰ نفر را از مرگ نجات دادم. به یقین میگویم اگر رسانههای داخلی و خارجی حتا همان ضد انقلابهایی که شما میگویید نبودند هرگز امکان اینکه این افراد نجات یابند وجود نداشت.
در جای دیگری از مصاحبه خود چنین عنوان نمودهاید:
در یکی از مراجعات خانواده مقتول به دادگاه به ایشان عرض کردم که وکلای متهمه روش غلطی را در دفاع از وی به کار بردند و با طرح تجاوز به عنف، در نتیجه نهایی، هم علیه موکله خود اقدام کرده هم موجب ناراحتی شما شدند ولی به هر حال پدرتان با آن سن و دارایشان خانوادگی و اجتماعی در ایجاد رابطه غیراخلاقی با چنین دختری مرتکب گناه شده است.
آقای تردست شما به خوبی میدانستید که مرحوم سربندی رابطه غیراخلاقی را با ریحانه ایجاد کرده است و در این مصاحبه نیز به اقرار کردهاید اما در هیچ جایی از دادنامهتان چنین اقراری که امروز نمودهاید وجود ندارد. شما در همین مصاحبه گفتهاید که مرحوم سربندی با آن سن و دارایشان خانوادگی و اجتماعی در ایجاد رابطه غیراخلاقی با چنین دختری مرتکب گناه شده است. اما چشم خود را کاملن بستید.
در ادامه میگویید:
اگر خانم جباری بر خلاف تعلیمات وکلای سیاسیمنش خود (که با خوراک اینگونه پروندهها زمینه پذیرش پناهندگی سیاسی برای خود فراهم کردهاند)، از خود صداقت نشان میداد و میگفت که در شرایط روحی و روانی سخت دچار اشتباه شده و از کرده خود اعلام پشیمانی و طلب بخشش میکرد، مانند خیلی از پروندهها میتوانست رضایت اولیای دم را که دارای تمکن مالی هستند، بگیرد.
آقای تردست، آنچه که وکلای وی عنوان کردهاند، از ذهن شخصیشان تراوش نکرده است و از خود چیزی اضافه نکردهاند، تمام موارد بیان شده، مطالبی بود که در پرونده وجود داشت و زمانی که بنده وارد پرونده شدم با این واقعیات مواجه شدم آن وقت شما میخواهید صورت مساله را پاک کنید و واقعیتها را غیر واقعی جلوه داده و مسئولیتش را به عهده بنده بیاندازید؟ این برخلاف عدالت و وجدان است. بنده تمام تلاش خود را به کار بستم که هم بازپرس و هم شما بتوانید واقعیت را بیابید اما چنین نکردید و متمرکز شدید به اقرارهای ریحانه و این بزرگترین اشتباه شماها بود.
سالانه صدها نفر در ایران اعدام میشوند و صدایشان را هیچ کس نمیشوند. آقای تردست با آنکه صدای اعدام شدگان شنیده نشده بود، اعدام شدند برای این عده چه دارید که بگویید؟ آنها که مصطفایی نداشتند که داد عدالتخواهی سر زند.
قسم میخورم بسیاری از پروندههای قضایی در ایران بر اساس دادرسی کیفری عالانه نیست. این را میتوان اثبات کنم. شما میتوانید به دادگاه تجدیدنظر مراجعه کنید و ببینید که چند درصد ارایی که توسط دادگاه بدوی صادر میشود در تجدیدنظر رد شده است. من با شما چندین پرونده داشتهام که شما حکم به اعدام دادید اما دیوانعالی کشور حکم شما را نقض کرده بود.
آیا پرونده نازنین فاتحی را به یاد دارید. یک نفر از قضات در این پرونده موافق اعدام بود و آن شما بودید و چهار نفر دیگر حکم به غیرعمد بودن قتل توسط نازنین فاتحی دادند.
در رابطه با این پرونده هم شاملو و هم آقای تردست اظهارنظرهایی کردهاند که نشان از عدم استحقاق ریحانه به اعدام داشته و از دلایل اعاده دادرسی محسوب میشود.
به این جملات آقای تردست در پاسخ به این سوال که یعنی ریحانه با قصد قبلی مرتکب قتل شده بود؟ توجه کنید:
خانم جباری با خودشیفتگی به دنبال اثبات خود به خانواده بحرانزدهاش بود و شاید با روحیه مردانه خود، فکر میکرد کنترل سرویس دادنهایش دست وی است و بازیچهشدن را تحمل نمیکرد و لذا وقتی مقتول به طرف وی میآید تا او را طبق معمول اینگونه روابط، لمس کند، وی امتناع کرده و در مقابل این جمله که «روسریات را درآر و راحت باش. جایی نمیتونی بری»، بهشدت عصبانی و وقتی مقتول برای نماز دوم به طرف سجاده میرود، ریحانه بدون اعلام اعتراض و یا فریاد اینکه میخواهد منزل را ترک کند از کیف خود چاقوی ۲۵ سانتی تازه خریداری شده را درآورده و ناگهان از پشت به کتف او با شدت ضربه میزند که به علت بلندی تیغه، چاقو از بین استخوانها وارد فضای سینه شده و ناف اصلی ریه را میشکافد و حتی چاقو را هم با خود میبرد و با جلد مقوایی زیر تختش پنهان میکند. آثار خون در سجاده و صندلی کنار آن مشهود و در پرونده مضبوط است.
باید به صراحت بگویم که هیچ آثار خونی بر سجاده نبوده است و در قسمت پذیرایی و میز آرایش آثار خون وجود داشت. اما جملات بالا نشان میدهد که قرار بر این بود که مقتول به ریحانه تجاوز کند اما چون ریحانه میخواست خود را کنترل کند اجازه چنین کاری را نمیداد. در اینجا شما به یک موضوع توجه نکردهاید و آن نقش نفر سوم بوده است.
بنده به یقین حتم دارم که قرار بر این بود که شیخی نیز با ریحانه ارتباط جنسی برقرار کند به همین دلیل در بیرون از منزل منتظر بود تا کار مقتول تمام شود و وی کارش را شروع کند. وقتی که مقتول با ضربه چاقو مجروح شد، در این زمان شیخی وارد خانه شد. او اوضاع را آشفته دید و برخی از اسناد و مدارکی که در منزل بود را برداشت و در اصل به سرقت برد به همین دلیل وقتی که مقتول از منزل خارج میشود فریاد میزند… دزد… دزد… و همسایهها این کلمه را به کرات شنیده بودند… اما شما غافل بودید و تنها میخواستید با بازجویی کردن از ریحانه او را محکوم کنید. شما حتا توان این را نداشتید که صورتجلساتی که توسط وزارت اطلاعات تنظیم شده بود را از انها بگیرید یا اینکه پرینت تلفن وی را دریافت و بررسی کنید.
آقای شاملو هم چنین نکرد و بزرگترین دلیل این پرونده که مبنی بر بیگناهی ریحانه است را معدوم کرد. آقای شاملو حتا مصاحبهاش گفت که چون خانواده مقتول یقین ندارند که قاتل ریحانه است این حکم از نظر شرعی قابل اجرا نیست.
شما در پاسخ به این سوال یعنی ضربه ریحانه نوعن کشنده بود؟ گفتهاید:
مشخصن ضربه وارده ریحانه به علت نوک تیز بودن کارد و تیغه فولادی بلند آن، ضربه را نوعن کشنده میکند زیرا وارد ریه شده بود. ادعای ضربه ساده به کتف که از سوی آقای مصطفایی طرح شده خلاف نظریه صریح کالبدشکافی مرکز پزشکی قانونی است.
در حالی که چنین نیست. نوک تیز بودن کارد و تیغه فولادی به خودی خود وقتی به کتف وارد شود کشنده نیست. ضربه چاقو به میزان هشت سانت از بالا به پایین کتف مقتول وارد شده است. آن هم در سمت راست بدن وی نه در سمت چپش که احتمال مرگ سریع وجود داشته باشد. ضربه وارده کشنده نبود و خونریزی شدید طبق نظریه پزشکی قانونی علت تامه مرگ بوده است. اگر ریحانه قصد قتل داشت چندین ضربه چاقو وارد میکرد نه اینکه یک ضربه به کتف مقتول وارد کند.
به آنچه گفتم بسنده میکنم و تنها یک درخواست از خانواده محترم آقای سربندی دارم و آن اینکه اگر موضوع شروع به تجاوز مطرح شد نه برای از بین بردن حیثیت خانوادگی شما بوده است. این موارد حقیقتهایی بود که از بدو امر اعلام شد. شما خود به خوبی میدانید که ریحانه قربانی است حال این قربانی در ذهن خود چنین تصوراتی را داشته و در عمل نیز به این موارد گرایش پیدا کرده است. اما همه ما و شما میدانیدکه مستحق اعدام نیست. او را اعدام نکنید و جان او را نگیرید. مطمنم که با اعدام ریحانه هیچ دردی از شما درمان نخواهد شد اما روح مرحوم سربندی را شاد خواهید کرد.
ریحانه سالها پیش مرده است و کشتن ریحانه توسط شما هیچ فایدهای برای هیچ کس جز داغ دیگری برای خانوادهاش ندارد.
ریحانه را به مادرش برگردانید….
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»