محمدرضا/رادیوکوچه
mohammadreza@koochehmail.com
ثمره استیصال سرخابیها را پیش از این بارها دیدهایم، شبهایی که آنها باختهاند و صبح روز بعدش هواداران پر تعدادشان تنها ثانیهای مقابل پیشخوان روزنامه فروشیها مکث کردند سپس با خواندن تیترهایی که قالبن با شمشیر از نیام برآمده به جان پرسپولیس و استقلال افتاده بودند، به سرعت از مقابل کیوسک رد شدند.
ویروس بیاعتنایی حتی به جان سکوها هم سرایت کرد و دست آخر دیدیم که تنها پنج هزار هوادار برای این دو تیم در ورزشگاه یکصدهزارنفری آزادی جمع شدند.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
ثمره بدبودن سرخابیها را پیش از این دیدهایم، زمانی که تیم ملیمان پر شده بود از بازیکنان تیمهایی که در بهترین حالت تنها پنج هزار هوادار به استقبال بازیهای باشگاهیشان میآمد و وقتی قرار بود در بازی بزرگ تیم ملی آنها مقابل یکصدهزار هودار بازی کنند، آنوقت ساقهایشان میلرزید.
هنوز مصاف ایران و عربستان در خاطرتان مانده همان شبی که فاتحه فوتبال ما بعد از قبول شکست برابر صعودیها خوانده شد و ما ماندیم و دوری از مهمترین آوردگاه جهانی فوتبال.
پرسپولیس بعد از سالها هفت بازی متوالی را میبرد و استقلال پس از حذف از جام حذفی با پیروزی ارزشمند برابر استقلال اهواز به هوادارانش پیغام میدهد ما هنوز زندهایم و شما سر افراز.
دیگر مکثهای کنار کیوسک با دلخوری و عبور زودگذر نیست، حتی اگر اهل روزنامه خواندن هم نباشند با دیدن عکس شادی گل و تیتر پیروزی سرخابیها این وسوسه به سراغشان میآید که به جرگه روزنامه بگیرها بپیوندند.
وقتی وارد مترو میشوی محال ممکن است در لابهلای جمعیت از اقتدار تیمهای بزرگ پایتخت چیزی نشنوی، آخر اینجا در قلب تهران در قلب تپینده اقتصاد، سیاست و ورزش، هیچکس به سرخابیها بی توجه نیست آنها یا از تبار سرخاند یا از قماش آبی. حکایتی که مو به موی آن را میتوانید در هر شهر دیگری جستوجو کنید از همان اصفهان که اینکه طلایهدار فوتبال ماست تا شیراز و مشهد و گیلان.
البته این روزها تبریز حال و هوای دیگری دارد که آن را میتوانید بگذارید به حساب دوری هشتسالهشان از لیگ برتر و هیجان بیانتهای آذریها.
آخر آن روزی که تراکتور در اولین دوره لیگ برتر، جام سقوط را نوشید در بهترین حالت ممکن هم یک سوم جمعیت امروزیاش از آنها استقبال نمیکردند.
نمیتوان این فرضیه را خلق کرد که این هواداران آن روز طرفدار تراکتورسازی نبودند چرا آنها بودند اما قدر تیم محبوبشان را نمیدانستند و این دوری بلند مدت لازم بود تا حالا با فریاد تراکتور، نوای بودن شان را سر دهند.
تیم ملی با بهترین مهرههای فوتبال ایران و در بهترین حالت تنها 15 هزار هوادار، آن هم بدون بلیت فروشی به آزادی میکشاند اما پرسپولیس قادر است برابر فولاد بیش از نیمی از سکوهای ورزشگاه را به رنگ سرخ در بیاورد.
بنابراین به نفع فوتبال و متولیان آن است که پرسپولیس همچنان پرسپولیس باشد و استقلال همان تیمی که برابر استیل آذین از عیار و موجودیت فوتبال ما دفاع میکند. ما ثمره خوب بودن آنها را میبینیم و از این اقتدار منتفع میشویم.
بازی تیم ملی تمام میشود و خبرنگاری که رنگ زرد را بیش از هررنگ دیگری میپسندد و گمان میکند نفع او و فوتبال در حاشیه آن است مرتب از کاپیتان تیم ملی این سوال را تکرار میکند که آیا به پرسپولیس برمیگردی؟ او برنده میشود چرا که کریمی سرانجام اعتراف میکند به نفع او و دایی نیست که در یک تیم کار کنند. تیتر خروجی هم چنین میشود،کریمی: «تا دایی باشد به پرسپولیس بر نمیگردم.»
چهل و هشت ساعت بعد مجددن در همان ورزشگاه و پس از پایان دیدار پرسپولیس و فولاد این بار خفت سر مربی فاتح را میچسبند و عوض آنکه بپرسند چگونه از آن پرسپولیس بیمار تیمی ساختهای که هفت بازی متوالی را میبرد، از او در مورد اظهار نظر کریمی سوال میکنند، و دایی هم با گفتن این جمله که هرگاه دعوتنامه برای کریمی فرستادم آن وقت جوابش را بدهد، رنگ زرد دیگری میپاشد بر همان دردی که امیر حاجرضایی از آن بهعنوان یرقان فرهنگی فوتبال ما یاد میکند.
اینک در شرایطی که پرسپولیس بیش از هر زمان دیگری به پرسپولیس شباهت دارد و میتوان امیدوار به عبور از این دوره رخوت بیجامیاش بود، بار دیگر همقطاران ما در قالب ژورنالیسم ورزشی، جنگ از یاد رفته دایی و کریمی را غبار روبی میکنند و با حرف کشیدن از طرفین به سراغ تیترهایی میروند که شاید عابران کنار روزنامه فروشیها را کمی بیشتر از قبل معطل کند و حتی موجب فروش روزنامه شود اما در نهایت، خروجی این زردنگاری و آتشسرخافکندن به جان پرسپولیس، زمینزدن تیمی است که خواه یا ناخواه ،نفع همه ما در گروی سرپا، ماندن اوست.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»