اکرم اسدی / رادیو کوچه
سالها پیش، مردی که از نامهربانی سرنوشت و تقدیر زمانه، به ستوه آمده بود، تیشه امید را برمیدارد و بە کوه میرود تا شاید آنجا امیدی و پناهی، از این همه بیپناهی پیدا کند.
او مردی است به نام حسین عثمانی، که امروزه در کردستان، او را به نام خالو حسین میشناسند، مردی که از ناممکن، ممکن ساخت.
خالو حسین که به او فرهاد دوم و حسین کوهکن نیز میگویند، متولد ۶ مهر ١٣٠٩ از روستای دروله منطقه پاوه در استان کرمانشاه است که با پایی که از زانو قطع شده، در مدت ۱۹ سال با یک کلنگ، به نبرد با صخرههای اورامانات برمیخیزد و اثری جاودانه میآفریند.
حسین کوهکن در جوانی یک پایش را از دست میدهد، در اوایل جنگ ایران و عراق، خانهاش بر اثر اصابت بمب ویران میشود و مجبور به ترک زادگاهش یعنی روستای دروله میشود، او سپس به منطقه قشلاق میرود و در خانهای گلی به زندگی ادامه میدهد.
مدتی بعد از آن نیز همه حیواناتش به دلیل ریزش خانه تلف میشوند و بعد از آن ماجرا سه پسر و همسرش را نیز به دلایل مختلف از دست میدهد و حسین به همراه سه دخترش در سختی زندگی تنها میماند.
بعد از شوهر دادن دخترانش وی بیش از پیش احساس تنهایی و سختی میکند، اما این پایان مشکلات حسین نبود چراکه مدتی بعد نیز همسران هر سه دخترش هم از دنیا میروند، او که تنها و در اوج مشکلات غیرقابل تصور است، به منطقه کوهستانی و خالی از سکنه میگوره (در نزدیکی روستای باینگان از توابع شهرستان پاوه ) میرود و با جسم معلولش تصمیم به جنگ با سرنوشت و صخرها میگیرد.
حسین با یک گونی خاک برای تکیهگاه پای قطع شدهاش، یک کلنگ و یک بیل شروع به تراشیدن دل صخره میکند، او چنان سفت و سخت شده است که به آرامی، تیشه را به صخرههای سنگی میزند که شاید این بار در بیکسی و بیپناهی برای خود کاشانهای مهیا کند که هیچ بمبی آن را برسر او و خانوادهاش آوار نکند.
خالو حسین کوهکن، در میگوره به کاری دست میزند که همتبارش فرهاد در بیستون انجام داده بود، با این تفاوت که خالو حسین دیگر شیرینی نداشت تا به عشق او تیشه بزند.
وی ١٩ سال از عمر خود را برای ساخت خانهاش صرف میکند و از دل صخرهای سفت و محکم برای خود خانهای مجهز شامل چندین اتاق، حمام و راهرو میسازد، که در بعضی نقاط نسبت به سطح زمین ارتفاع کمتری دارد و در بعضی از اتاقها ارتفاع به ۱۷۰ تا ۱۸۰ سانتیمتر میرسد.
وی هیچگاه در طول این ١٩ سال ناامید نمیشود و کار را رها نمیکند و جالب آنکه تمام این مدت، کارش را با یک کلنگ و یک بیل انجام داده است. کلنگی که خود او آن را بسیار دوست میداشت و اعتقادتش برآن بود که جنس آن از الماس بوده است، و این نشان از عظمت روح کسی دارد که سرنوشت با او برای مدت مدیدی سرناسازگاری داشته چرا که انجام این کار بزرگ و غیرقابل باور را مدیون کلنگش میداند.
در واقع خانه او نه از جنس سنگ بلکه از جنس غرور است. او با استقامتی بینطیر، خانهای ساخته که آن را متعلق به خود نمیداند و همیشه با روی باز و قلبی مهربان از مهمانانی که برای دیدن این شاهکار به آنجا میروند استقبال میکند.
شاید اگر در آینده، داستان خالو حسین و نقش تیشه او بر صخرههای اورامانات را آنگونه که روی داده برای آیندگان بازگو کنند، کسی آن را باور نکند و یا شاید آن را افسانهای بیش ندانند که پیرمردی بە این سن و سال و با این وضعیت جسمی توانسته باشد چنین کاری را به انجام رسانده باشد.
با تمام نامهربانیهایی که سرنوشت به او روا داشته، اما معلوم است که او هیچگاه با لجاجت و نفرت تیشه بر سنگها نزده، جز عشق و عطوفت مهربانی نباشد.
خالو حسین به تازگی و باری دیگر روح بزرگش را به همگان نمایاند و آن اینکه در آغاز سال تحصیلی جاری تمام پساندازش را که مبلغ ۶ میلیون تومان بوده و بازدیدکنندگان بە عنوان هدیه به او داده بودند برای ساخت مدرسهای در باینگان اهدا کرد.
حسین کوهکن، همچنین در خانه خود و در دل صخرهبرای خود قبری ساخته تا بعد از مرگش در بیکسی خود در آنجا آرام بگیرد.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»