نویسنده: یان سیپرکو / ترجمه: رضا عرب
منبع : میدل ایست
بازدیدکنندگان از عربستان سعودی در ماه سپتامبر شاهد منظرهای کمیاب بودند، آنگونه که صدها مرد جوان به شاهراههای مسدود شده از ریاض تا خیبر سرازیر شده بودند تا «روز ملی» را جشن بگیرند. نمایشهای مشابه چنین میهندوستی شدید در کشورهای مختلف جهان بیتوجه خاصی رخ میدهد. اما در یک پادشاهی که به سلفیگری جنبش محافظهکارانهی مذهبیاش اشتهار دارد، حتا یک فستیوال ساده هم میتواند نشانهی تغییراتی در ساختار اجتماعیاش باشد.
برای دههها هر نوع جشنی برای اتحاد سال 1932 پادشاهی بهطور گسترده توهینی آشکار به اسلام تفسیر میشد. روحانیان متنفذ سعودی بهطور یکدست با تعطیلات فرعیشان، عیدهایی غیر از دو جشن مذهبی عید فطر و عید عزا، به مثابهی ارتداد برخورد میکردند. برای چنین روحانیان محافظه کاری، بی توجه شدن نسبت به جشنهای گسترده و مورد حمایت دولت و تاترهای روز ملی (در کشوری که وجود سینما را اجازه نمیدهد) بیانگر آن است که توازن قدرت میان کاخ آل سعود و کاخ ابن وهاب به سوی سلطنت مطلقه (آل سعود) مایل شده است.
ساختار کنونی سیاسی اجتماعی عربستان سعودی به (زمان) تشکیل این پادشاهی توسط عبد العزیز آل سعود (ابن سعود) بر میگردد. بسط قدرت آلسعود مبتنی بر بخش مرکزی پادشاهی در نجد است که به شدت متکی به گروهی از جنگجوهای بیابانی مشهور به «اخوان» است که دعوت برای (همراهی در) جنگ از سوی متحد از آن پس آلسعود، احیاگر خشکه مقدس مذهبی، محمد بن عبدالوهاب را با آغوش باز پذیرفتند. همین پیمان 1744 (است که) این پیوستگی و اتحاد را میان قدرت مذهبی و قدرت دنیوی تا امروز به صورت مشرعیتزایی مذهبی برای قوانین کاخ آلسعود و ضمانت متقابل (پادشاهی) برای (حفظ) ظاهر اسلامی دولت، را برقرار کرده است.
بدین ترتیب اخلاف الوهاب – خاندان الشیخ – قدرت نهایی بر دستگاه قضا، آموزش، و سلسله مراتب مذهبی را از طریق مناسب کلیدی همچون وزارت دادگستری و مفتی اعظمی تجربه کردند. حانشینی موروثی در این خاندان (که متشکل از) 5000 مرد قدرتمند سلطنتی (میباشد) فقط محدود به فرزندان اخلاف مستقیم ابن سعود است که بر حیات سیاسی در آن کشور به حدی تسلط دارد که به معنای واقعی در جهان معاصر نابرابر (و یافت نشدنی) است.
این پیوستگی و اتحاد برای خاندان سلطنتی قدرت نفوذی ایجاد کرد تا از طریق ازدواج هایی میان این (دو) خانوادهها، تخصیص ثروت نفتی، و انتصابات در مناسبی از قدرت، تمرین همکاریشان را تکمیل کنند. در نتیجه روحانی اعظم وهابی حکومت، به همراه روحانی اعلا و بالاترین مسوول مذهبی مطیع دستورات سیاسی شدند و (از آنان) انتظار می رفت تا سیاستهای رژیم را به تصویب رسانده و مشروعیت بخشند.
تاثیر این ترتیب (و نظم) بر مشروعیت نهاد رسمی مذهب در طول زمان در نوسان بوده است، با این وجود روحانیان دولت-گماشته از قدرت مهیب شان در مدارس، دانشگاهها، مساجد، و رادیو و تلویزیون تحت کنترل دولت محظوظ بودهاند.
این احتمالن به طور مضاعف در مورد روحانیان «غیررسمی» پادشاهی و چهرههای مذهبییی که با جنبش تکهتکه شدهی بیداری اسلامی (صحوی) در یک ردیف قرار میگیرند صادق است. اعضای این گروه نامتجانس – تشکیل شده هم از (افراد) معتدل نزدیک به لابی اصلاحگراها و هم اصولگرایانی که برای مبارزهی خشونتآمیز مددهای اخلاقی میگیرند – در محافظهکاری اجتماعی با قرینههای رسمیشان (در حکومت) همنظراند، اما تاپیرشان را از هوادارن زیادشان و اشتیاقشان در به چالش کشیدن آشکار رژیم میگیرند.
برجستهترین اینان در دههی 1990 با برانگیختن خشم عمومی نسبت به روحانیان مذهبی یی که حضور نیروهای آمریکایی در خاک سعودی را مشروعیت بخشیده بودند به قدرت رسید.
بسیاری از این روحانیان (در همین حد) مستقل و محافظهکاران سیاسی شده، مخالف برنامهی اصلاحات آموزشی و قضایی شاه عبداله هستند، و صدها فتوای اینترنتی صادر کردهاند تا تلاشها جهت مدرنیزاسیون را نابود کنند. در آگوست 2010 واکنشی سلطنتی، بهصورت یک فرمان، منتشر شد که مجتهدان را در صادر کردن فتاوی مذهبی (فقط) برای 20 روحانی تایید شده و یک کمیته مربوط به آنها محدود کرد.
بهجز استثنای بیانیهی مشترک منتشر شده توسط 156 استاد دانشگاه برای ابراز خشم نسبت به جایگزینی آشکار مذهب مبتنی بر سلطنت با ناسیونالیسم سعودی، نهاد روحانیان به گونهای عجیب کاملن ساکت ماند
تصمیم آشکارا بسیار تاخیر افتاده برای جداسازی شهروندان – و (کلن) برنامهی سلطنتی – را بیش از تاثیر روحانیان مستقل، در اثر عوامل شدیدتر در واقع میتوان تا بخش ابتدایی دههی فعلی به عقب بازگرداند. پس از حملات القاعده به پادشاهی (سعودی) در 2003 و 2004، پادشاه احساسات ناسیونالیستی را بوسیلهی ترویج میهنپرستی (وطنیه)، (و حتا) به صورت موضوعی مستقل در برنامهی آموزشی دانشگاهها، تهییج کرده است.
بهجز استثنای بیانیهی مشترک منتشر شده توسط 156 استاد دانشگاه برای ابراز خشم نسبت به جایگزینی آشکار مذهب مبتنی بر سلطنت با ناسیونالیسم سعودی، نهاد روحانیان به گونهای عجیب کاملن ساکت ماند. موافقت آنها راه را برای شاه عبداله فراهم کرد تا روز ملی را بهعنوان یکی از اعیاد رسمی، بهعنوان یکی از اولین احکامش از زمان به قدرت رسیدنش در سال 2005، صادر کند. هر سال پس از آن، آماده سازی (برای جشن) گستردهتر و جشن متنوعتر از سال قبل میشود.
این گامهای رو به جلو به سوی گشایش حوزهی اجتماعی عربستان سعودی به زمان نیاز دارد تا نهادینه شود. متاسفانه سن زیاد پادشاه و افقهای متزلزل شفافیت (در این رژیم) بر این دلالت میکند که زمان ممکن است از دست برود. با وجود فقط یک شاهزادهی رنجور 85 ساله مشهور به محافظهکاری «نایف بن عبداله عزیز آلسعود»، مردم عربستان سعودی دلایل بسیاری دارند تا روز ملی سال بعد را جشن بگیرند چنانکه گویی آخرین بار باشد. یک گشایش میهن پرستانهی مختصر ممکن است به زودی به پایان خود برسد.
یان سیپرکو مدیر موسسهی مشاورهای the Middle East and North Africa Program for a global operational and political risk و این مقاله در 5 اکتبر 2010 در بخش خاورمیانهی مجلهی فارن پالسی منتشر شده است.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»