اردوان روزبه / رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
اجازه بدهید در ابتدای این نوشته تاکید کنم که وقتی ما از بیتوجهی به گروهی صحبت میکنیم معنایش این نیست که به توجه سایرین معترض هستیم. شاید جامعه ما آنقدر بلوغ داشته باشد که گفتن از عدم همراهی از گروهی در بین مردم را به معنای دست شستن از حمایت دیگر کسانی که حمایت شدهاند را نخواند.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
آری در این پرونده که زنی خیابانی متهماش بود، دادستان تهران مدعی شد و حکم صادر شد: اعدام.
درست در همین ایام در سال گذشته «سهیلا قدیری» زنی کرد که نه سر پناهی داشت و نه پدر و مادری فرزند پنج روزهاش را در شهریور ماه سال هشتاد و پنج مثله کرده بود، اعدام شد. درست در روزهایی که اعدام این زن در هیاهوی پر از جوشش مردم ایران گم شده بود. شاید در برابر حوادث ایران و دستگیری روزنامهنگاران و فعالان مدنی دیگر محلی از اعراب نبود، اعدام یک زن پاپتی که بچهاش را در حیات یک مرکز نگهداری بهزیستی سر بریده بود.
سهیلا قدیری علیرغم این که احتمال بیماری روانیاش میرفت، بارها در دادگاه به صراحت گفت که دانسته و درکمال صحت عقل دست به کشتن فرزند پنج روزهاش زده است. او بارها تاکید کرده بود که جز این نوزاد کسی را در دنیا نداشته است. فرزندی که به قول او ثمره یک زن خیابان خواب و مردی معتاد بود.
آری در این پرونده که زنی خیابانی متهماش بود، دادستان تهران مدعی شد و حکم صادر شد: اعدام.
درست در شرایطی که اگر پدر همین رفتار را کرده بود. حتا قتل شبه عمد هم محسوب نمیشد، این زن به اعدام محکوم شد. شاید اینجا بار دیگر باید از سیستم قضایی پر از چاله و پر از بیراههای که هر روز دارد جان آدمها را میگیرد، نالید. شاید باید بار دیگر گفت که روال قضایی در یک کشور چنان میتواند بیرحم باشد که خود مروج خشونت و ناعدالتی شود. حرفی برای گفتن نگذارد و به راحتی طناب دار را بر گردن کسی بیندازد، چرا که زنی به انتهای زندگی رسیده است.
اما شاید لازم باشد به یک بی رحمی پنهان دیگر هم پرداخته شود. جامعهای بیترحم که فقط به آنچه که موجاش به راه میافتد میاندیشد و بس. در همان روزها آزادی فرزند فلان مدیر یا دستگیری فعالان مدنی و خبرنگار موضوع مهم بود. این یعنی سهیلا محلی از اعراب نداشت.
سهیلا درست در همین ایام سال گذشته اعدام شد در حالی که بسیاری از ما در مرگ او، در مرگ فرزندش، در مرگ فرزندانشان سهیم هستیم. مایی که نگران سلامت جسمی فعالان مدنی در بند هستیم. وضعیت روحی خبرنگاری را در زندان رصد میکنیم و آمارهای دستگیر شدهها و آزاد شدهها را داریم اما احتمالن از فکر کردن به مادری که فرزند پنج روزهاش را از ترس تکرار فردای سیاه به قتل رسانده حالمان دگرگون میشود.
فردای سیاهی که شاید بخشی از آن ساخته دست خود ماست. راستی چرا ما نگران این زخم خورده از بیرحمیهای خودمان نیستیم. یک سال از اعدام زنی گذشت که اگر مرد بود اعدام نمیشد. اگر فعال مدنی بود تومارها برایش نوشته و کمپین برایش تشکیل میشد. اگر از دستگیر شدهگان بعد از انتخابات بود، اتحادیه اروپایی برایش بیانیه میداد. اما سهیلا قدیری زنی خیابانگرد بود که از وحشت فردایی که تکرار خودش بود فرزندش را کشته بود.
راستی در کشوری مانند سویس برای این حداقلها چه میکنند، در آمریکا یا در کشورهای دیگری که نفت به اندازه ایران ندارند، مانند ایران گاز ندارند مانند ایران پول ندارند اما تعریفی از «امنیت» دارند.
به نظر شما در فردایی که اگر به زعم فعالان در پس این حاکمیت هم مستقر شود، آیا کسی به جز فکر کردن به یادمانها و یا سالگردها، به زندگی زنی سیاه در پس جامعهای بیترحم خواهد اندیشید؟
آیا باز کسی از ترس فردایی که جز تلخی و خشونت چیزی برایش به ارمغان نمیآورد باز فرزندش را خواهد کشت؟
بیشتر بخوانید:
یک زن بیپناه دیروز به دار آویخته شد.
مرا نزدیک مزار بچهام دفن کنید، وصیتنامه سهیلا قدیری
شاکی خصوصی، همهکاره و هیچکاره!
زن جوانی که نوزاد ۵ روزهاش را سربرید.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
Avideh Motmaen-Far
excellent!
رها
تذکر به جایی است. از انواع و اقسام ظلم به زنان که توسط انواع و اقسام مردمان اعم از روشنفکر و امروزی مدعی گرفته تا حامی حقوق بشر و سنتی تحجرگرا و … صورت می گیرد، ما ملت جوگیر هستیم. حق طلبی هایمان هم از پس جوگیرشدن است…