مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید.
نزدیک صبح بود و ترجمه این گزارش به نام «پادشاهان، روحانیون و تناقض در جامعهی سعودی» را تمام کرده بودم (گزارشی خواندنی است درباره اکنون جامعهی سعودی. سوالی که همیشه در ذهن من بوده است، بعد از حملهی اعراب ما چرا اینگونه نشدیم؟ تاریخ موثر بود یا جغرافیا؟). مشغول صحبت با سردبیر رادیو کوچه بودم در باب انتشار این گزارش که از من خواست در دو پاراگراف از رادیو کوچه بنویسم. من گفتم فردا تحویل میدهم، گفت نه همین الان دارم گزارشی را میبندم. این را نوشتم سریع و کوتاه. حالا که میخوانمش میبینم در آن فرصت کوتاه حتا نظریهپردازی هم کردهام. البته جدن نظرم در باب برخی رسانههای جدید (و بهویژه کوچه) همین است که در فرصتی که در آینده پیش آید مفصلتر خواهم نوشتش.
اولین بار آشنایی من با «رسانه»ی کوچه، از طریق انتشار داستانی بود که به سردبیر این رادیو دادم و بلادرنگ منتشرش کرد. چند روزی گذشته بود از تاسیس رادیو کوچه و هنوز نه به شهرتی در میان رسانههای فارسی رسیده بود و نه ساختار و تیم منسجمی در آن مشغول بود. پس از همان ابتدا مخاطب این رسانه بوده و رشد و گسترش آن را دیدهام.
مخاطب در کوچه منفعل تمام نیست
من در همین عمر کوتاهم، تولد رسانههای فارسی بسیاری را دیدهام، چه رسانههای کلاسیک و مکتوب را که «دولت مستعجل» بودهاند و چه رسانههای مدرن در فضای سایبر را. رشدشان را هم دیده ام. اما به یک دلیل «کوچه» برایم یک «چیز» دیگر است؛ من اعتقاد دارم که فرزند زمانهی خودم هستم. من فرزند دورانی هستم که «نظریه» در آن یکسویه نیست و ما جوانان جویای «نظریه» تن به نظریات فاعلانه نمیدهیم که مفعولوار بدانها نظر کنیم و «مخاطب بیاختیار» آن باشیم. رسانه امتداد نظریهی معاصر است. همینطور که ادبیات و فیلم هم چند دهه قبل منقلب از این نظریه شدند. ما نه دیگر به فیلمهایی که همه چیز را یک جا به ما میدهند علاقه داریم و نه به کتابهایی که میان خطوطاش – یعنی سفیدی میان سطرها – جایی به مای مخاطب نمیدهند. کوچه چنین بود: «فرزند زمانه و نظریه حاکماش. مخاطب در آن منفعل تمام نیست. مخاطب را شریک میکند اما نه آنگونه که به ابتذال نوشتاری برسد، با معیارهایی حرفهای هر مخاطبی به میان «صفحه»ی این رسانه میآید. بیتوجیه گفتارش یا انکار نوشتارش.
نکته دومی که من در رشد این رسانه دیدم تبلور نوع خاصی از رسانه بود، رسانهای که من علاقه دارم آن را «رسانههای فرهنگی» بنامم. رسانهای که بیشتر از پرداختن به اخبار رسمی، به آن چیزهایی میپردازد که موجب بروز اخبار میشوند؛ گسترهی وسیعی میان عرصه ی تبلور سیاست (قدرت) و اتاق شخصی افراد. خبرها همه منبعث از یک رویدادند، رویدادی رخ میدهد، برخوردش با ذهن روزنامهنگار باعث تفسیر او میشود. روزنامهنگار تفسیرش را به توسط اصول و فرمولهایی که خوانده به روی کاغذ (اکنون کامپیوتر) میآورد. خبر منتشر میشود، با ذهن مخاطبی که از رویداد دور بودهاند برخورد میکند، آنها تفسیری شخصی و فردی میسازند و هر مخاطب «تصویری» از رویداد در ذهن میسازد. آنچه باعث ایجاد، دوام و بازتولید این چرخه ناپایان (تا زمانی که رویدادی هست و رسانهای برای گزارشش) میشود، محل بحث رسانهی فرهنگی است. فرهنگی که این همه اتفاق در آن میافتد احتمالن (به گمان من حداقل) از خود رویداد مهمتر است. رویدادی که در مکانهای مختلف تفسیرهای مختلف و «ارزشهای خبری» متفاوتی بر میانگیزد. این فرهنگ است و این رسانهها رسانههای فرهنگی (که باشد تا مهمتر و بیشتر شوند).
در این حداقل مکان و حداقل زمان این دو نکته در ذهنم برجستهتر بود. امیدوارم موفقیت کوچه روزافزون باشد و پرداختاش به این «فرهنگ» بیشتر.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»