اکبر ترشیزاد / رادیو کوچه
یکی از بدیهیترین و شاید نخستین موضوعاتی که همواره در گفتوگو و بحثهای سیاسی دربارهی ساختار حکومتها، کارآمدی آنها و بهترین شکل ممکن آنها مطرح میشود، بیگمان کنکاش دربارهی یافتن و ایجاد تواناترین نوع و شکل دولت است. حکومت مطلوب برای بسیاری، حکومتی است با یک دولت مرکزی قوی و نظارت کامل بر کلیه رفتارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شهروندان آن. این شکل از ادارهی یک جامعه، وجه مشترک بسیاری از نظریهپردازان سیاسی بوده است. اما اگر روزی از کسی جملهای یا عبارتی به این مضمون بشنوید دربارهی او چه فکر خواهید کرد؟
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
شمار فراوانی در پاسخ خواهند گفت، در چنین حکومتی جامعه بهطور حتم دچار هرجومرج خواهد شد و انسانها حقوق یکدیگر را پایمال میکنند و کسی از قوانین پیروی نخواهد کرد، چنین جامعهای تنها مورد پسند هرجومرجطلبان است.
این پاسخ در واقع هم درست است و هم نادرست. چنین ساختاری مطلوب برخی روشنفکران و اندیشمندان است ولی، آنان نه تنها دربارهی نتایج وحشتناک تشکیل چنین حکومتی با دیگران موافق نیستند، بلکه فکر میکنند این شکل از اداره جامعه بهترین نمونهی ممکن است. افرادی که از نظریهی حکومت بدون دولت دفاع میکنند معتقدند، که بخش بزرگی از قوانین موجود در جوامع حاصل شهوات، ترسها، حسادتها و جاهطلبیهای انسان بوده است و نتیجهی آن، اقتدارطلبی انسانها خواهد بود و مانعی در برابر آزادیهای فردی و خلاقیت انسانی. آنان معتقدند که بدترین نوع اقتدار، اقتدار دولت است. ذات بشری به خودی خود دارای کرامتی است که نیازی به هیچ آقایی و فشار ونیرویی بیرونی برای درست زیستن نیست.
بهترین نوع نظام سیاسی اجتماعی حکومتی است بدون دولت
این بخشی از اعتقادات انسانهایی است که سالها نام مرام و فلسفهشان، در بین توده مردم و حتا بخش عمده ی از اندیشمندان و روشنفکران به عنوان یک توهین و مترادف با اوباشگری بهکار میرفته است، «آنارشیستها» و یا به اصطلاح عوام، هرجومرجطلبان. آنارشیستها بر خلاف باور عموم خود را افرادی ایدهآلگرا و آرمانخواه میدانند که چنان به کرامت و شخصیت انسانی ایمان دارند، که گمان مینمایند آدمی شایسته و سزاوار هیچ کنترل و نظارت از بالایی نیست. شعار آنان اینست: «هیچ خدایی، هیچ آقایی». آنارشیستها دولت را سیستم فشاری میدانند که باید از هم پاشیده شود و بهجای آن اتحادیهها و نهادها و کانونهای محلی آزاد و داوطلبانه تشکیل شوند. گستردگی عقاید در میان آنارشیستها بیش از هر منش و مکتب سیاسی فلسفی بوده است. از گرایشات راست راست همچون «آنارکوکاپیتالیستها» [1] گرفته که به آزادی کامل روابط اقتصادی و داد و ستد بدون هیچ نظارتی پایبندند، تا چپهای کلاسیکی چون آنارشیست کمونیستها، از مذهبیونی همچون تولستوی تا ملحدینی مانند «ویلیامگادوین» [2] و از آنارشیستهای رادیکال انقلابی و طرفدار ترور، اعتصاب و برانداختن ناگهانی تشکیلات دولت که در قرن نوزدهم سیاستمداران و پادشاهان بسیاری را ترور کردند بگیرید، تا آنارشیستهای مسالمتجو.
آنان اما همواره با پرسشهای اساسی و بنیادینی از سوی منتقدین خود روبهرو بودهاند. برای مثال آیا نبود حکومت این فرصت را به قدرتمندترها نمیدهد که ضعیفان را استثمار کنند؟ آنارشیستها پاسخ میدهند که آنارشیسم بر این امید مستقر شده که عناصر اصلی طبیعت انسان چیزهایی از قبیل حس همدردی، همکاری متقابل، اتحاد، نگرانی برای دیگران و امثال اینها را در خود دارد. از سوی دیگر آنارشیستهای واقعگراتر همچون «نوآمچامسکی» [3] بر این باورند که یک آنارشیست منطقی میباید از قدرت دولتی پشتیبانی کند تا بدین وسیله مردم را در مقابل سیستمهای قدرتی بدتر محافظت کند، البته این باید گذرا و موقتی باشد و در نهایت روزی دولت متلاشی شود. آنها فکر میکنند که انسانها باید تلاش کنند تا زمانی از شر دولت راحت شوند اما در حال حاضر در این جهان زندگی میکنیم و نه در جهانی که ما در کلههایمان برای آینده مجسم میکنیم.
آنارشیستها به سیستم آموزشی بدون امتحان، آزمون و مشق معتقدند. سیستمی بدون محدودیت که افراد را آزاد میگذارد تا راه مطلوب خود را برگزینند. آیا این روش قابل اجراست؟ آنها می گویند که سیستم آموزشی مطلوب باید فرصتی فراهم سازد، که فرد، در راهی که خود میپسندد حرکت کند. درس دادن خوب، شبیه آب دادن به گیاه است، که به او امکان میدهد به شیوهی خودش رشد کند، نه اینکه بخواهد ظرفی را از آب پر کند.
یکی از جنبههای کلیدی نظریه آنارشیستی، تغییر دادن نسبتهای کنونی بین جنسهای مذکر و مونث است. ازدواج به خصوص، یکی از مضرترین اشکال این نسبتهاست. چرا که به باور آنان اشکال قدیمی ازدواج، مبنی بر کتب مقدس، نهادی است به معنی سلطه و حاکمیت مرد بر زن و تابعیت و فرمانبرداری کامل زن به هوی و هوس و فرمانهای مرد و در نتیجه، زن به پیشخدمت و غلام دستگاه تولیدمثل مرد کاسته می شود. بهجای این نهاد پرگزند، آنارشیستها «عشق آزاد» را پیشنهاد میدهند. در عشق آزاد بهجای آنکه یکی فرمان دهد و دیگری صرفن اطاعت کند، خانوادهها حول محور قراردادهای آزاد تشکیل میشوند. چنین پیوندهایی بدون جواز صادر شده از طرف نهادهای مذهبی و دولت خواهند بود، چرا که، دو شخص که عاشق یکدیگر هستند، برای همبستر شدن نیازی به اجازهی شخص ثالث ندارند. نه مرد، نه دولت و نه نهادهای مذهبی، هیچ حقی در مورد اینکه یک زن با بدن خود چه میکند، ندارند. این منطق آنارشیستی معتقد است که زنان بایستی دارای کنترل بر روی دستگاه تولید مثل خود باشند و در نتیجه آزادی تصمیمگیری در مورد ادامهی بارداری و یا سقط جنین را داشته باشند.
آنارشیستها به سیستم آموزشی بدون امتحان، آزمون و مشق معتقدند
آنارشیستها در حوزههای متفاوت دیگری هم همچون هنر نیز صاحبنظر هستند. درنظر آنان، آزادی و خلاقیت هنری برای انسان به اهمیت نان روز برای زندگی است. آنها فکر میکنند که هنر باید در زندگی روزمره بروز یابد و در واقع خود زندگی باید متنوع، خلاق، رنگین و آزاد باشد و آنارشیستها بر این باورند که چون در جامعهی مدرن صنعتی بینظمی، نبوغ، تنوع و خلاقیت مزاحم هستند، هنر خریده میشود تا در زمینهی تولید هدایت شود، اما درفرهنگ آنارشیستی کوشش میشود تاجدایی میان هنر، کار، زندگی و سیاست کنار گذاشته شود، چون زندگی، کار، تفریح و وقت آزاد نباید بیشتر از این بهطور مصنوعی از هم جدا شوند. «اریشموهزام»، شاعر آنارشیست آلمانی مینویسد که واقعیت گاهی براثر «به واقع پیوستن» درادبیات و هنر بهوجود میآید.
اگر بخواهیم آنارشیسم را به شیوه ی کلاسیک بکاویم باید به تاریخچه و اسامی فراوانی اشاره کنیم، اما ما نیز به روش آنارشیستی از ساختارهای پیشینی گریختیم و فقط به برخی نکات اساسی اشاره کردیم. بیگمان آنان که این مبحث را جالب بیابند، کاوش بیشتری خواهند کرد و بدون شک به اطلاعات کاملتری دست مییابند.
1. Anarcho-capitalism
2. William Godwin
3. Noam Chomsky
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»