مهشب تاجیک / رادیو کوچه
«امیدوارم رهایی لذتبخش باشد و امیدوارم که هرگز بازنگردم»
«فریدا کالو» (frida kahlo) بیشک یکی از بزرگترین نقاشان قرن بیستم مکزیک است. این نام شاید برای بسیاری از مردم جهان نامی آشنا باشد. هرچند بسیاری بر آنند که او را بهعنوان زنی با اندیشههای فمنیستی معرفی کنند اما عصیان در آثار و افکار او بیش از آن است که بتوان او را در فرقه سیاسی یا اجتماعی خاصی خلاصه کرد. فریدا در ششم جولای سال 1907 در شهر کوچک «کویوکان» نزدیک شهر مکزیکو بهدنیا آمد. مادرش دو رگهای بود از اسپانیایی و بومیان مکزیک و پدرش آلمانی بود. فریدا در خانه با سه خواهر تنی و دو خواهر ناتنی، در محیطی کاملن زنانه بزرگ شد. او نیز همچون بسیاری از هنرمندان تاثیر گرفته از دور و برش و جنبشهای اجتماعی بود. سه ساله بود که انقلاب و جنگهای داخلی مکزیک آغاز شد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
فریدا در کودکی بهخاطر یک بیماری و بعدها در نوجوانی بر اثر یک تصادف مهیب دچار ناتوانی جسمی شده بود، اگرچه اعتماد به نفس و پشتکار قوی او بر این ناتوانیها چیره آمد. فریدا تجربیات عاطفی پرفرازونشیب داشت. پس از حادثه تصادف نامزد او از فکر ازدواج منصرف شد. پس از بهبودی، پرترههای خودش را برای «دیگوریورا»diego rivera نقاش و کمونیست معروف برد و این آشنایی آغازی برای زندگی مشترک هر دو شد. دیگو یکبار دیگر ازدواج و به دلیل صادق نبودن با همسرش از وی طلاق گرفته بود. مادر فریدا با ازدواج او و دیگو مخالف بود و به آنها «فیل و فاخته» را نسبت میداد.
از سال 1932 به بعد نقاشی را جدیتر ادامه داد و به خصوص با پرترههایی که از خودش کشید به شهرت رسید. فریداکالو خیلی وقتها در آثار خودش حضور داشت. در واقع سرگذشت خودش را ثبت میکرده است. حتا دوره جنینی و پیش از تولد خود را نقاشی کرده است. گاهی هم بهصورت نماد در آثار خود ظاهر میشد، که یکی از این نمادها لباس مکزیکی بود. انواع لباسهای سنتی مکزیک را داشت و حتا در نیویورک و پاریس هم آنها را به تن میکرد. تا سال 1938 که «آندره برتون» andre breton به مکزیک نرفته بود و به فریدا نگفته بود که سوررئالیست است، خود فریدا اصلن به فکر این نیفتاده بود که نام یا صفتی روی کار خودش بگذارد. به احتمال زیاد، وقتی نقاشی را شروع کرده بود، با کار سوررئالیستهای اروپا آشنایی نداشت. تا سال 1938 حتا یک اثر اصل هم از «سالوادوردالی» salvador dali ندیده بود. تنها نقاش مدرنی که فریدا کالو زیاد از او خوشش میآمد، «هانری روسو» henry rossow بود. به سبب همین هم در پس زمینه آثار خود بارها از جزییات کار شده گل و گیاه به سبک هانریروسو استفاده میکرد. در مارس 1939 که آندره برتون مجموعهای آثار هنری مکزیک را در پاریس به نمایش گذاشت، چندین نقاشی روی حلب از فریدا کالو را نیز در نمایشگاه خود گنجاند و نوشت که هنر فریدا کالو «هرچه گذشت نابتر و شومتر شد. مانند پاپیونی است که به دور بمبی پیچیده شده باشد.»
زمانی که ریورا مشغول نقاشی دیواری انستیتتوی «هنرهای دیترویت» بود کالو متحمل سقط جنینی شد که او را برانگیخت تا تکاندهندهترین پرترههایش را به تصویر بکشد، آنچه بعدتر بذر شهرت او را بهعنوان یکی از اصیلترین نقاشان زمانه کاشت. درآن ماههای دیترویت او تابوها را شکست، سقطجنین خود را نقاشی کرد، همینطور کاری با عنوان «تولد من» که نگاهی تکاندهنده به اندام زنی نیمه پوشیده است با سر خونآلود کالوی نوزاد که تازه از زهدان سر زده. ریورا در اتوبیوگرافیش چنین میگوید: «فریدا کار بر مجموعه شاهکارهایی را آغاز کرده که تاکنون در تاریخ هنر نقاشی بیسابقه بوده است. کارها در ستایش قدرت زن است در بدوش کشیدن حقیقت، واقعیت، ظلم، و رنج. به راستی هرگز پیش از این زنی چنین شعر رنج را بر پرده نقش نزد آنسان که فریدا در روزهای دیترویت به انجام رساند.»
حادثه روحی بزرگ هنگامی بود که فریدا همسرش را همبستر با خواهر کوچکترش دید و از دیگو جدا شد اما دوباره در سال 1940 به هم پیوستند. فریداکالو نقاشی دوجنس گرا (bisexual) بود. او در خاطراتش به چند تن از شرکای جنسیاش همچون «لیون تروتسکی» Leon Trotsky کمونیست معروف و «پاولت گدار» Paulette Goddard همسر چارلی چاپلین اشاره میکند. فریدا را بهعنوان یک هنرمند سبک سورئالیسم میشناسند که تاثیرگذار بر هنرمندان زیادی مثل «ادوارد وستون»، «هکتور گارسیا»، «ایموگن کانیگهام» و چندی دیگر بود ولی خود او هرگز زیر بار آنکه او نقاشی سورئالیست است نرفت. کالو نقاشی را ادامه داد هر چند سلامتی رو به زوالش او را به سوی مصرف مواد مخدر و الکل کشاند. اما اعتیاد دیگر کنترلش را از بین برده بود و ظرافت قلمش را که وجه مشخصهی بهترین آثار اوست از دست برد. او در 1954 با سینه پهلو در راهپیمایی کمونیستها در اعتراض به براندازی حکومت دستچپی گواتمالا بهدست آمریکا شرکت کرد.
امیدوارم رهایی لذتبخش باشد و امیدوارم که هرگز بازنگردم
کالو در بسیاری از آثار خود، با بهرهگیری از بنمایهها و نمادهای اساطیری مانند خاک، زمین مادر، ریشه، گیسو و خون از ساختارهای سنتی و بومی در برابر تعرض تمدن بورژوایی دفاع کرده است. وفاداری به زاد و بوم، با رنگمایههای گرم و ترکیبهای نرم و هماهنگ، در تضادی شدید با سردی و سختی و زمختی جهان سرمایه قرار میگیرد. فریدا کالو هنرمندی یگانه و اصیل است که با سنتها و مکتبهای هنری میانهای ندارد. با وجود این میتوان سرچشمههای هنر او را تا حدی بازشناخت. طراحی تا حدی ابتدایی و غیرآکادمیک در بسیاری از تابلوهای فریدا کالو یادآور بیان مستقیم و بینش رمزآلود در آثار برخی از نقاشان بدوی است. هنر بومیان سرخ پوست مکزیک و نگارگری آیینی اقوام ازتک با باسمهها و شمایلها و ماسکهای نمادین، یک منبع احتمالی دیگر است. فریدا کالو با نقاشی مدرن غرب آشنایی نزدیک داشت، ردپای برخی از نقاشان مدرن به ویژه سوررئالیسمهای نمادگر «ماکس ارنست» max ernst در برخی از کارهای او نمایان است. چنانکه «گریگوری لاکی» gregory locke توضیح میدهد، نقاشیهای کالو بسیار غنی هستند. او میتوانست عناصر هنر مردمی، سرخپوستی، میتولوژی آزتکها، و طیف بزرگی از اشیا را با هم ترکیب کند چنانکه که برای بسیاری از مردم قابل تشخیص باشد. او هنرمندی چندفرهنگه در حدی عالی است.
سرانجام زنان میتوانند موفقیت کالو را جشن بگیرند، شاید این خود پیشرفت بزرگی باشد که از یک زن هم به عنوان هنرمندی بزرگ و هم آدمی جذاب و بیپروا یاد شود. چون آنچنان که «گاراد» یادداشت کرده زندگی جذاب است، اما هنر چیزی است که آدمهای جذاب میآفریند. فریدا در 13 جولای سال 1954بهخاطر انسداد جریان خون درگذشت. خاکستر او هماکنون درون کوزهای درون خانه قدیمی او که حالا تبدیل به «موزه فریدا کالو» شده باقی مانده است.
«امیدوارم رهایی لذتبخش باشد و امیدوارم که هرگز بازنگردم». این جملهای است که کالو در دفتر خاطراتش چند روز پیش از مرگش یادداشت کرده است.
«نوشته فوق می تواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»